نظربازی

در نظر بازی ما بیخبران حیرانند --- من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی --- عشق داند که در این دایره سرگردانند

ولی افسوس تو ز من خیلی دوری میدونم
مثل قله های سخت و بی عبوری میدونم.
تویی خورشید بلند تویی اون چشمه نور
منم اون کسی که تا ابد به یادت می مونم.

من مثل یه قطره شبنم میمونم!
عمر من اندازه ی یک نفسه…
کسی آتش به وجودم میزنه…
که برای من عزیزترین کسه!
وای که دلم طاقت دوریت و هیچ نداره…
فکر نبودن تو اشکمو در میاره…
ولی افسوس تو ز من خیلی دوری میدونم!
مثل قله های سخت و بی عبوری میدونم…
تویی اون خورشید بلند تویی اون چشمه ی نور
منم اون کسی که تا ابد به یادت می مونم!
وای که دلم طاقت دوریت و هیچ نداره
فکر نبودن تو اشکمو در میاره…

تو همونی که برام خواب میاری
راه رفتن پیش پاهام میذاری…
نفس طلوع خورشیدی ولی…
واسه من غروب و همرات میاری!
وای که دلم طاقت دوریت و هیچ نداره
فکر نبودن تو اشکمو در میاره….
ولی افسوس تو ز من خیلی دوری میدونم
مثل قله های سخت و بی عبوری میدونم!
تویی اون خورشید بلند تویی اون چشمه ی نور…
منم اون کسی که تا ابد به یادت میمونم…
وای که دلم طاقت دوریت و هیچ نداره!

این روزهام

این روزها این روزها درمانده ام تنهام کسی حالم را نمی فهمه در واقع نمی تونم از حال و روزم برای هیچ کسی بگم.

درمانده نیاز مالی ولی هیچ کس نمیخواد بفهمه و یا درک نمی کنه همه به دنبال و به فکر برنامه های خودشون هستند و من اینجا هستم انگار نه زمانم و نه عمرم و نه وقتم هیچ کدام ارزشی ندارد و انگار هر کاری که می گوبند را می تونم وسط کارهام و گرفتاریهام انجام بدم. اصلا از نظر آنها من گرفتاری ندارم. هستم تا به همه خدمت کنم تازه با منتی که سرم می گذارند. خیلی احساس بدبختی عجیبی می کنم. همش احساس سربار بودن می کنم انگار هیچ کس تورا نمی خواهد و آدمها به تو لطف می کنند. همین که هستی ...

کسی نیست براش گریه کنم ناله کنم کسی نیست از این همه درماندگیم از این همه کمبود عزت نفس و احساس بی ارزشی براش بگم. کسی نیست از اینکه چقدر نیاز دارم فقط بهم کاری بدهند تا درامدی داشته باشم بگم. از اینکه به برادر به دوست بدهکارم شرمنده ام. رفتارهاشون هم منو بیشتر شرمنده می کنه احساس می کنم که اذیتشون می کنم. براشن دردسرساز هستم.

الان خیلی خوب حال آدمهایی را که به دنبال یک زندگی شرافتمندانه هستند ولی نه نتها فرصتی بهش داده نمی شه بلکه ازشون سواستفاره هم میشه را درک می کنم. حالا خیلی خوب آدمهایی که کارهای عجیبی می کنند را به دلیل تحقیر زیاد در زندگی به دلیل درماندگی زیاد که در نتیجه به هر دری زدن و نشدن حاصل شده را درک می کنم. کاش درکمان را عمیق تر کنیم کمی به بیرون از خود و به دیگران فکر کنیم و تلاش کنیم خودمان را جای دیگران قرار بدهیم. به همه انسان ها جدای از نژاد شغل مذهب رنگ پوست و غیره احترام بگذاریم و محبت کنیم و تشویق و تاییدشان کنیم.

در این شرایطی که درش قراردارم مهمترین درس برای من آنست که خودم تلاش کنم همین انتظاری را که از بقیه دارم را برای دیگران اجرا کنم.

دلدادگی

داستان عجیبی است دلدادگی همیشه آن هم از آن چیزهایی است که حقیقی نیست فقط بر تو در زمان خاص عارض می شود.

و همیشه آخرین آن از همه عجیب ترست چون جدیدتر هست و غیرقابل پیش بینی تر

این آخرین که اکنون بر من عارض شده داستان دیگری است. دلدادن به کسی به سن نصف خودت !

و چنان آرام آمد و به چنان توفانی تبدیل شد که هیچ چیز جلودارش نبود. به وادی آن عقلانیت و منطق و خرد را راهی نبود. در تمام لحظه های شور و هجران و دلتنگی عقل بود ولی در جای دیگری و فقط انگار می توانست نظاره گر باشد. این حس دلدادگی انگار تخدیر ذهن بود انگار که نه در واقع دوای درد ذهن و خوراک این ذهن معتاد بود. ذهن را خمار میکند و لذتی عجیب و ناوصف به ذهن میدهد که هر چند می‌داند واقعی نیست حاضر نیست با چیز دیگری عوضش کند.

یاد حکایت شیخ صنعان اقتادم که دل به عشق دختری بست که کاملا رویه اش با روش و منش زندگی عارفانه اش زمین تا آسمان فرق داشت. الن می فهممش انگار. در این وادی اختباری نداری از خود. به نظرم تمام آن عبادت ها پرهیزکاری ها و تقوا پیشه کردن برای آن است که از این وادی دور بمانی ولی اگر درش افتادی دیگر هیچ کدام به کارت نمی آیند.

من آن اوایل برای خودم این احساس را طور دیگری تفسیر می کردم. اینکه کسی که انگار بخشی از وجود تو را یا شبیه بخشی از تست در بیرون از تو جلوی تو زنده است و زندگی می کند. چون عمیق ترین و خالص ترین حی ما انسان ها عشق به خود است می خواهیم به ان بخش بیرونی خود نزدیک باشیم هر چه نزدیک تر بهتر و خوشابندتر و یا شایدم جالب تر! و متاسفانه از انجایی که نزدیکی در دنبای مادی ما صمبمبت و نزدیکی جسمی است به شدت تمایل به آمیزش جسمی داریم با ان فرد بیرونی شبیه خودمان. اینجا دیگر نرمهای اجتماعی کار نمی کند اصلا معنا ندارد.